چشمان انتظار

رفتی هنوز بوی تو می آید از بهار ***** من مانده ام د.باره و چشمان انتظار

چشمان انتظار

رفتی هنوز بوی تو می آید از بهار ***** من مانده ام د.باره و چشمان انتظار

نامه ای به ...

و خدایی که در این نزدیکی ست
بادرود
نامه ای به ...
علاقه و محبت شدیدی که سابقا نسبت به تو ابراز می کردم
دروغ بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو
روز به روز بیشتر می شود و هر چه ترا بیشتر می شناسم
بر دو رویی تو بیشتر پی می برم و
این احساس در قلبم جای می گیرد که بلاخره باید
از هم جدا شویم و دیگر به هیچ وجه حاضر نیستم که
روزی شریک زندگی تو باشم اگرعمر دوستی،چون گلهای بهاری کوتاه بود اما
در همین مدت کم توانستم به طبیعت فرومایه و هوسهای زشت تو پی ببرم و

بسیاری از اخلاق و صفات نو برایم روشن شده و مطمئن هستم
این خشونت و تندخویی تو بالاخره ترا بدبخت خواهد کرد
اگر بین ما ازدواج صورت گیرد تمام عمر را
با پشیمانی خواهم گریست اگر آشنایی ما پایان جدایی بود ولی جدا از هم
خوشبخت خواهیم بود و حال لازم است که بگویم
این موضوع را هیچگاه فراموش نکن و مطمئن باش
این نامه را سرسری نمی نویسم چقدر ناراحت کننده است که اگر
باز هم بخواهی درصدد دشمنی با من باشی بنابراین از تو می خواهم

جواب نامه را ندهی چون نامه تو سراسر
دروغ و تظاهر و به دور از
محبت است و من تصمیم گرفته ام برای همیشه
تو و یادگاریهای تلخ عشقت را فراموش کنم. دیگر به هیچ وجه نمی خواهم
خود را راضی کنم که دوستت داشته باشم و شریک زندگی تو باشم و
حالا اگر می خواهی به محبت واقعی من پی ببری از شما خواهش میکنم
این نامه را یک خط در میان بخوانید.
نوشته شده در 5/1/1375توسط :رادش احسانی (شبی که دوستان دور هم بودیم)

باسپاس